من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

شیرین زبان

ترم پیش که از استاد زبان شانس نیاوردیم،این ترم یک استاد خانم خوب اومد که بعد یک جلسه به تداخل خورد برنامه اش و قرار شد عوضش کنند که من فکر میکردم دوباره یک چیز داغون بخوره به پستمون که خوشبختانه یک اقاى خوب و به شدت باسواد که اصلا من از حرف زدنش لذت میبرم استادمون شده!

منو خیلى یاد دکتر.س میندازه،واسه همین دوستش دارم.صداش اصلا...

خوبه خداییش لااقل ی کم جدى با این پسرا برخورد میکنه!والا این استاداى خانوم زبان انگار پسراى ما رو میبیننداصلا...

بیخیال:))منکراتى میشه!!