من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

دنیا همش مسخره بازیه...

این مدته یک چیز رو بدجورى با گوشت و خونم حس کردم

اینکه دنیا یه مسخره بازیه بزرگه

ما جدى گرفتیمش خیلى..

خیلى فکر کردم

دیدم بدجورى به خودم ظلم کردم

به اون خودى که براى این مسخره بازى ها ساخته نشده

وقتى خاک رو میریختم رو تابوت عمو

فهمیدم

حس کردم که این روز واسه من هم میاد دیر یا زود

خیلى جدى گرفته بودم دنیا رو