من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

این روزها

این روزها خیلى تنبل شدم!خدایا خودت کمکم کن!اخه من که اینجورى نبودم!!!!خداجونم خیلى دوستت دارم.اراده مو قوى کن.بذار مثل گذشته باشم!اخه این چه وضعشه که یه کتاب واسه خونده شدن دو هفته رو میز من مونده!!!خدایا فرصتم داره تموم میشه!لطفا سفارشى این مشکل ما رو حل کن!جبران میکنما!!!دوستت دارم خداى گلم!

نظرات 2 + ارسال نظر
........... جمعه 8 آذر 1392 ساعت 14:23

خانم دگمه اینتر روبزنین تا ازیه خط به خط بعدی برین.

بله ممنون.با گوشی میخواستم بنویسم واسه همین نمیشد

ربولی حسن کور جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:42 http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
اگه کتاب درسی باشه حق دارین!
راستی یه توضیحی درباره کامنتتون توی وبلاگم میدین؟

سلام.خوش اومدید.اخه کتاب درسى نیست!مساله همینجاست!منظورم خط ها بود.از یکى دیگه از دوستان پرسیدم حل شد مشکلم دکتر.ممنون.راستى اون وارد بودن هم به خاطر تجربه هاى دردناکه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد