من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

امید

رسول:من فهمیدم امید این نیست که یه چیزى  رو بخوایم بعد بشینیم پاش
سایه:پس چیه؟امید چیه؟
رسول:امید یعنى اینکه باور کنیم خدا هست و بهترین ها رو واسمون میخواد
سایه:اگه خدا بهترین ها رو نخواست برامون؟
رسول:باید از نسبت استفاده کنم!
یعنى خدا به نسبت اون گندى که زدیم بهترین ها رو برامون میخواد و اگه ما خودمون دوباره گند بزنیم خدا باز به نسبتش واسمون بهترین رو میخواد و ...

فیلم سایه

نظرات 1 + ارسال نظر
راضیه یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 13:02 http://bidel74.blogfa.com

بهترین ،متناسب با گندی که زدیم!
و البته متناسب با رحم و لطف خدا که بی نهایته
پس وقتی به یه بی نهایت میرسیم تناسب خاصیت خودش رو از دست میده و بی معنی میشه!

گندم من نمیدونم چرا باید مهم باشه ؟
من حتی نمیدونم مهمه یا نه
نمیدونم خوبه یا بد
به هر حال فکر میکنم اون وضعیت رو رد کردم
یا به تعادل رسیدم روی طناب با تمرکز و یا طناب رو رد کردم!

جالب بود..

من دقیق نفهمیدم منظورت چى بوده،اما تنها حرفم اینه که همیشه به هر قیمتى وفتن و رد شدن مهم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد