من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

PCO

بدجورى با pcoو عوارضش درگیرم

شاکى از دست دکترم!!!

و خدا

خودت...

نکنه.؟!!!

نه نه نه

خداجون لطفا!


نظرات 1 + ارسال نظر
امیر جمعه 27 دی 1392 ساعت 21:19 http://ngc1359.blogfa.com

سلام.
صحبتم درباره موضوع این تاپیکت نیست که صد در صد خانومانه است.
اما موضوع بالایی که خسته ای از دست مادرت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نگو گندم خانم. نگو. آدمیزاده گاهی خسته میشه ، گاهی دلش از کسی میگیره ، گاهی از چیزی بدت میاد ، گاهی عصبانی میشی. اما خواهر مهربان مواظب باش طرف مقابلت کیه.
ببین اینجا صحبت از سلطانه. صحبت از مادر.
خدا
مادر
پدر
گرامی...با اشک چشمم بخوووون. هیچی مادر نمیشه. خدایی نکرده وقتی 4 روز رفتی غربت متوجه میشی پدر و مادر کی هستند. نگو خسته ام. دلیل خستگیت چیه؟1000 کیلومتر از مادرم دورم. گاهی میگم کاش عرضه داشتم طی الارض میکردم و میرفتم و میگقتم سرم داد بزن. غر بزن. مثل همیشه طرفداری خواهرامو بکنه ، اما من بتونم هر وقت تو این جهنم شهر دلم میگیره برم و راحت ببینمش. گندم خانم ظرفیتت رو زیاد کن. حتی اگر مادرت برای دونه دونه کلماتت بهت غر بزنه. ببین از چی ناراحت میشه بهش نگو اون حرفو. ببخشید البته.

سلام
منم از همین خسته ام!از اینکه ظرفیتم کمه.من تمام تلاشمو میکنم ناراحتش نکنم.حرف عادى میزنم اما مامانم فکر میکنه دارم طعنه میزنم.کلا زیاد از دستم ناراحت میشه.خیلى حساس شده.منم ناراحتم که ناراحتش میکنم.خسته ام ازینکه همش باهام قهره یا از دستم ناراحته!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.