من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

خسته ام

خسته شدم

هر حرفى میزنم مامانم بد برداشت میکنه و ناراحت میشه

نمیدونم باید چیکار کنم

هر حرفى که میخوام بزنم باید کلى فکر کنم که الان چه جورى بگم و اینا

اخرشم یا داد میزنه یا ناراحت میشه یا گریه میکنه

دیگه خسته شدم

من بیچاره همش نگرانشونم بعدا منتظره که عصبانى شه

دو کلمه که میخواد حرف بزنه نصفش غیبته و فقط کافیه من یکم تذکر بدم دیگه هیچى...

خیلى خوبه

خیلى دوستش دارم

اما واقعا دارم اذیت میشم...

خواهرم هم که دیگه نگو

به معناى واقعى پررو و بى ادب،خودشون میبینند چه جوریه و حتى جرات نمیکنند باهاش خرف بزنند اما کافیه من از دستش ناراحت شم...

واااااى

خیلى ناراحتم

هیچى خیلى بزرگ نیست،اما من نگران و ناراحت یه مشت چیز مزخرفند

و ناراحتى بزرگم هم که...

خدااااااا




کمکم کن،من باید خیلى ارومتر باشم


پى نوشت:خیلى نگران مامان و بابام ام.بیشتر ازینکه نگران خودم باشم که دارم یه شهر دیگه.اگه من نباشم حتى قرصاشون رو هم نمیخورم.به فکر چربى خون و اینا هم که هیچى اصلا!پوکى استخوان مامانم هم که.اصلا خیلى حالم بده.کلا کلافه ام.از خودم بیشتر.

نمیدونم اینا رو چه جورى به حال خودشون بذارم برم.ابشون هم که توى یک جوب نمیره.من هى باید وساطت کنم.من نباشم احتمالا هر روز دعواشونه،مامانم هم خیلى صعیف شده ،طاقت نداره...


خدا میسپرمشون به خودت

خدا خودت تحملمو زیاد کن که یک وقت ناراحتشون نکنم

نظرات 4 + ارسال نظر
علی... چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 13:12 http://razoneyaz.blogfa.com/

عمل شما در بین آنها خودش امر به معروف و نهی از منکر هست.
بهترین کار شما اینه که نسبت به کوچکتر ها تاثیر گذار باشی و نسبت به بزرگتر ها با احترام برخورد کنی.
که در هر دو صورت خود بهترین تبلیغه

خواهر کوچیکترى دارم که کمترین علاقه اى نشان نمى دهد...

علی... چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 12:50 http://razoneyaz.blogfa.com/

ده بیست آیه اول سوره بقره رو بخون
خیلی خیلی امیدوار میشی

اخه میدونید چیه؟
من نگرانشونم،نمى تونم انقدر راحت بگذرم.دوست دارم بتونم یکم کمکى کنم بهشون
نمى تونم فکر کنم خانواده ام مصداق صم بک عمى فهم لا یرجعون باشند

علی... چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 08:50 http://razoneyaz.blogfa.com/

به نظرت این راهی که در پیش گرفتی درسته؟!
غیبت و تهمت و بسیاری از گناهان زبانی ما در زندگیمان نهادینه شده، برای رهایی از آن تذکر دادن صحیح نیست یا اینکه کافی نیست، شاید بهتر باشه که شیوه زندگی رو تغییر بدیم.
یعنی اینکه خانه از پای بست ویران است. باید از پی آن تغییر داد.
با دقت بیشتری، که منجر به اذیت والدین و اطرافیان نشه این کارها رو انجام بدیم خیلی بهتر باشه.
برای اهداف بزرگ زمانهای طولانی در نظر گرفته بشه، با یکی دو روز حل نمیشه

نمیدونم...
شرایط من خیلى سخته،تقریبا هیچى رو نمى تونم از دین براش دلیل بیارم چون طرفدارى نداره
اما نهایت کارى که میتونم بکنم اینه که در حضور من مثلاغیبت نکنند،خب چیکار کنم؟!!!
شما میگى چیکار کنم؟!
مثلا من یه بار تصمیم گرفتم هرجورى شده نمازم رو اول وقت بخونم،اطرافیان که حالا هیچکدوم هیچ وقت اصلا به دین اهمیتى نمى دهند،میگفتند حالا تو همه ریزه کارى هاى دین رو انجام میدى که رسیدى به نماز اول وقت؟میخواى تظاهر کنى فقط؟
این شد که دیدم بهتره بیشتره کارا رو تو خفا انجام بدم اما محیط گناه رو که مجبورم یا ترک کنم یا عوض؟

حسین شنبه 28 دی 1392 ساعت 13:27 http://mohammadihossein.blogfa.com

سلام گندم خانم ...
منم خیلی وقتا این حس رو دارم ... هر حرفی که میزنم بد برداشت میشه ... هر حرفی که میزنم بعنوان طعنه حساب میشه ... دیگه واقعا نمیدونم چطور رفتار کنم که درست باشه ...
من پدر و مادرم رو بیشتر از هر کسی دوست دارم ... و میدونم که هر کسی نسبت به والدین اش همین حس رو داره ... برام دعا کنید ...

سلام
به هر حال ما باید کوتاه بیایم.خدا کمکون کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد