من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

یک جمع خانوادگى

عصر ساعت شش:

تلفن

دختر خاله:اخ گندم خدا عمرت بده!!این آهنگ پیشوازتو عوض کردى!(اهنگ پیشوازم صلوات بود!از مبعث پیش تا امسال! نمیدونید هر  دفعه که زنگ میزدند چقدر غر میزدند!)

شب،بى بى سى:یک پاکستانى مسلمان دخترشو چون با مرد مورد علاقه اش ازدواج کرده،همراه با فامیل،انقدر سنگ زدن تا دختر بیچاره مرده!

شوهر خاله ام:همه مسلمون ها وحشى اند!

من!

روسرى مو مرتب میکنم!!

اخر شب:

گزارش در مورد لم یزرع شدن ایران در سى سال آینده به علت بى تدبیرى رهبر و دولت!ایا واقعا منابع لازم براى افزایش جمعیت داریم؟آیا نگاه کردن خشک شدن دریاچه ارومیه درسته؟!آیا این همه آلودگى...

خاله:همه مسلمون ها احمق اند!و خودخواه!

من...

چرا بى تدبیرى!؟

پى نوشت:حجاب گذاشتن تو این جمع ٧ماه پیش شبیه یک آرزو بود!!خدایا شکرت

نظرات 2 + ارسال نظر
رواق سه‌شنبه 13 خرداد 1393 ساعت 11:27 http://revaagh.mihanblog.com

به حرفهایی که میدونی پشتوانه نداره، توجه نکن...
" اسلام به ذات ِ خود ندارد عیبی
هر عیب که هست، از مسلمانی ِ ماست"...

هر چه هست از قامت ناساز بى اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست

پزشک فارغ التحصیل شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 22:27

سلام...
منم مشهد نایب الزیاره بودم...
ان شالله خودش کمک میکنه....
از روزه های ماه شعبان کمک بگیر...حتما...

انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد