من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

جشنى که دعوت نبودم

بعد از حال گیرى اساسى عید نیمه شعبان!که انگار قضا و قدر دست به دست هم دادند که من نتونم برم جمکران(به عبارت ساده نطلبیدند و اینه که باعث میشه فکر کنم چیکار کردم که لایق نبودم:((،امروز که فهمیدم کلاس تفسیرى که منتظرش بودم شروع میشه حالم جا اومد!

فقط به دعاى سبز شما نیازمندم بس که مشغله هام زیاده!!




پى نوشت:دیروز داشتم تو راهرو میرفتم دیدم یکى داره صدام میکنه خانم...؟ایستادم دیدم یکى از پسراى هم کلاسیمونه که خیلى هم مودبه!در واقع یکى از اخرین همکلاسى هام که هنوز بى فرهنگى خودشون رو ثابت نکرده بود!

بعد گفت من یک معذرت خواهى به شما بدهکارم!گفتم چرا؟!گفت سر کلاس زبان در جواب شما حرفى زدم که درست نبود!من متوجه نشده بودم ولى نپرسیدم.گفت من نمیدونم چى گفتید اما ممنون که عذر خواهى کردید!

بعدا دوستام گفتند که اداى حرف زدن منو در اورده وقتى داشتم از استادى دفاع میکردم که حقش نبود بچه ها سر کلاس همکارش و با همکارى ایشون پشت سرش حرف بزنند!

واقعا ادامو در اورده!!!!؟؟؟؟

جلوى اون همه ادم و گویا کل کلاس هم بهم خندیدند!


پى نوشت ٢:خیلى گرسنمه و هیچى براى خوردن ندارم:(دلم یه ذره ماست و خیار و تاس خشک میخواد یه ابدوخیار بخورم!با یه کم میوه!

خوابگاه رو دوست ندارم!اونم وقتى سوپر و میوه فروشى خوب نداره!!

نظرات 1 + ارسال نظر
جوهر دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 00:07 http://myprinter.blogsky.com

سلام گندم جان...
بیا یه دفعه، خودم می برمت. (نه که الان 500 دفعه همدیگه رو دیدیم...)
کلاس تفسیر هم خوبه...
وای!
خوابگاه بدون سوپر و میوه فروشی به چه درد می خورهف ما تو خوابگاه جدید، از اولین مکان هایی که باز شد، همین سوپر و میوه فروشی بود.
می بوسمت.
ملتمس دعا

سلام
راست میگى؟!:)
حیف که الان امتحانامه!:(((
یه سوپرى البته داریم ولى هیچى نداره و خیلى گرون میده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد