من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

لبخند نزنید

اگر میبینید که دیگر مردم دست هم را محکم نمیگیرند!اگر هیچ کس نمى خندد!هیچ کس حرف هم شاید نمیزند.....

خیلى تعجب نکنید

هوا انقدر کثیف است که کسى جرات نمیکند لب از لب بگشاید!

اصلا یکى باید یاد ادم بندازد که نفس بکشد!


باید جمع شد!باید دید کدام کوفتى این همه سر طان ایجاد کرده!باید جنگید...براى عزیزانى که زین پس قرار است با این درد سخت بروند

نظرات 2 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 01:28 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
دردناکه

بله خیلى
سلام

جوهر شنبه 24 آبان 1393 ساعت 17:42 http://myprinter.blogsky.com

سلام
:(

سلام علیک
مزه نیترات رو هم بهشون اضافه کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد