من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

قورباغه کوچولو بیچاره

امروز فیزیو عملى باید فعالیت قلب قورباغه را ثبت میکردیم که به شدت ناراحت کننده بود،اول باید قورباغه بدبختو میزدیم به دیوار محکم با سرش که یکم بیهوش بشه که خیلى احساس درد نکنه و بعدش با یک شى تیز از تو پیشونیش وارد مغزش میشدیم و میچرخوندیم تا مغزش نابود شه،نخاعش هم همینطور(هنوز هم که دارم اینا رو مینویسم دلم یه جورى میشه!)بعد قلبشو باز میکردیم.وقتى داشتم پوس و جناغشو میبریدم دست و پاش تکون میخورد خیلى بد بود...خیلى...واقعا چرا !

یکى از بچه ها که دو بار غش کرد!

خیلى دلخراش بود

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت 00:30

ادمیزاده دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد