من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

PCO

بدجورى با pcoو عوارضش درگیرم

شاکى از دست دکترم!!!

و خدا

خودت...

نکنه.؟!!!

نه نه نه

خداجون لطفا!


آسمانم

چقدر دلم تنگ است

تنگ اسمان پر ستاره...

راه شیرى سبز و صورتى آسمون کویر

یاد شب هاى سرد رصد و طلوع جانانه خورشید

یاد مربى دوست داشتنیمون که نمیدونم چرا انقدر زود پرکشید

یاد اینکه نذاشتند ادامه اش بدم

و یاد اینکه من ادامه اش میدم بالاخره

آسمان مال من است...


چماق

امروز درهاى خانه مان را به شدت میزنند
و به من سپرده اند که باز نکنم
و چرا؟!
چرا کسى نمیفهمد که من از این اقاى برادر خوشم مى اید؟!
که مى اید و همه این سریال هاى لعنتى رو از پشت بام به پشت دردمند اسفالت مى اندازد؟
از این اقاى برادرى که مى اید و این استرس نشستن بین خانواده را از من میگیرد!اضطراب دیدن صحنه ها و تبلیغاتى که شایسته مان نیست!
من از این اقاى برادر خوشم مى اید که مى اید و چیز هایى رو به زور به حلق ذهن خانواده ام فرو میکند!
من یک روز در را روى این اقاى برادر باز میکنم
با شادى اى به وسعت خواندن یک شعر حافظ قبل از شام به جاى پناه بردن به اتاق و شنیدن داستان تکرارى خیانت هاى این سریال ها!
وقتى حرف خوش من ازگلوى خانواده ام پایین نمیرود مجبورم قدردان چماق هاى اقایان برادر باشم!

شفافیت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.