من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

چرخ سانتریفیوژ یا چرخ اقتصاد؟!!!

نمیدونم چرا نگاه خوبى نسبت به موافقت نامه ژنو ندارم!

هرچند خودم هم از یک خانواده متوسطم و سختى اقتصادى رو کاملا درک کردم اما یه جورایى احساس ذلت میکنم

مخصوصا وقتى ظریف میگه هیشکى نمى تونه با زبان تهدید و زور با ایرانى صحبت کنه

حس حماقت بهم دست میده!زبان زور لازم نیست وقتى ما از ارمان هامون دست کشیدیم!

نمى دونم!

بابام میگه انرژى هسته اى میخوایم چیکار وقتى نون شب مردم تو زمین و هواست!

احساس میکنم نون شب مردم هم اینجورى نمى رسه...

نمیدونم!

شاید اشتباه از منه!