من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

خانه دوست کجاست؟!

معلومه سخته...

این همه رنگ،رنگایى که رنگ تو نیست!به هر کى که نگاه میکنم

بعد تا میام بقیه رو سرزنش کنم

یاد خودم و میفتم و تموم

خدا خودت میدونى

شکرت

دلم خیلى یه ادم خوب میخواد،یه حس خوب،حرف خوب

کاشکى استاد خوبى هم باشه

یک استاد با معرفت

اى کاش دوستان خوبى باشند

و اى کاش راه سبزى هم باشه

که گل هاش رنگ تو باشند

خدا گاهى حسودیم میشه!

خدا من با این همه تناقض چیکار کنم؟!