من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

انسان هاى دوست داشتنى من!٢

دندان پزشک نازنینم!

دو سال  باید ماهى یه بار مسافت ٣ساعته اى رو میرفتیم تا بریم پیش دکتر.واسه ارتودنسى! 

واقعا خوش اخلاق!واقعا با ایمان!

گاهى که کارم کمى دردناک بود و طولانى حافظ میخوند که میدونست دوست دارم.

اصلا این ادم ارامش از وجودش میباره!ناخوداگاه اروم میشدم وقتى صداشو میشنیدم!

هر وقت صدامو از اتاق انتظار میشنید میگفت زود گندم رو بفرستید بیاد تو که مسافره!

شب اولى که ارتودنسى انجام دادم منشى یادش رفته بود شماره موبایل دکتر رو بده بهم.ساعت ٧صبح دکتر زنگ زد و عذر خواهى کرد.گفت همش نگران بودم اگه نصفه شب مشکلى واست پیش میاد چیکار میکنى!

که وقتى میخواستم بعد ٦ماه واسه  چکاپ وقت بگیرم؛انقدر دلم واسش تنگ شده بود که زنگ زدم به خودش جاى مطب.گفتم میشناسید منو دکتر؟!گفت مگه میشه گندم خانومى رو که ١١سالش که بود به من اعتماد کرد و ٨تا دندون رو کشید یادم بره!

که دیروز وقتى یه جعبه شکلات خریدم و به عنوان شیرینى قبولیم بردم؛همین که در مطبو باز کردم.گفت بچه ها گویا گندم قبول شده پزشکى ها!بیا خانم دکتر رو که نمیشه معطل کرد!

که همیشه اینقدر قشنگ با منشى و دستیار هاش صحبت میکنه!

که همیشه بهم میگه عموجون!از همون ١٠سالگى تا حالا!

که همیشه نازنینم و طنازم و خوشگلم ورد زبونشه وقتى بچه ها رو صدا میکنه!

که دیروز وقتى داشتم میرفتم تا دم در بدرقه ام کرد و در اتاق انتظار رو هم خودش باز کرد برام و گفت نکنه فروردین نیاى. ها!ما دلمون خیلى تنگ میشه واست عموجون!

که من واقعا گاهى دلم هواشو میکنه!

یکى بگه ایا این فرشته است اخه؟!