من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

جاده اسم منو فریاد میزنه

تمام جاده هاى برفى ردپاى من رو نگه خواهند داشت

هر ادمى زاده میشود که برود،هر برهه اى که از راه میرسد،به گونه اى نو باید بروى!

و من الان

در استانه جاده اى چهار فصل که عمیقا میدانم گاهى پاییزش بد دلتنگ میشود واردیبهشت هایش بوى مادرم را نمى دهد

ایستاده ام

چمدانم را در دست گرفته ام،به امید اینکه هر وقت روى بازگشت میکنم دربرکه هاى کنار جاده،خودم را ببینم

بدون هیچ تغییرى

خودم راببینم که سایه ام بلند تر میشود.

خودى را که از تمام بوهایى که به مشامش میرسد احساس پرواز کند

اى کاش

دلتنگ چهره دودى تهران نشوم.


خدا،بیا این راهو با هم بریم،تنهام نذار!

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 22:37 http://ngc1980.blogfa.com

سلام خانم دکتر.
خدا پشت و پناهت.
ا ن شا الله تو راه قشنگی که داری میره ، همش خوبی ببینی و خوشی.
تهران شهر بی در و پیکریه. مراقب خودت باش. از لحظه لحظه ها درس بگیر. شما دختر باهوشی هستی. مطمئنم ، پزشک خوبی هم میشی. ایشالا ببینیم که اینجا ، تو همین وبلاگ نوشتی ، امروز نتایج کنکور رزیدنتی آمد و من تخصص ..... رو قبول شدم.
دنیای کوچیکیه. یه روز دیدی منم یه سرمایی ، وبایی ، حصبه ای ، هپاتیتی ، سکته ای ، سر دردی ، چیزی گرفتم و شما شدی پزشک معالج ما.
این وبلاگ قشنگتم زود به زود اپ کن. روزای اول شاید کمی بهت سخت بگذره. از حال خودت بی خبرمون نذار.
خدا به همراهت. دعای خیر منه کوچکترین هم همراهت.

سلام
ممنونم
نگران تهرانم،ولى امید به خدا...
انشالله کارتون پیش من نکشه هیچ وقت:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد