من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

باور

دستت را به من بده
بیا این دیوار را فروبریزیم و سر هر پیچ تند بى اعتمادى گل بکاریم
خوب یادم هست رویاى کودکانه ام را که با نوک انگشتانم همه جا گل کاشتم که پنجره ها عادت کنند به پیاده رو،نرده ها را دور بریزند
بیا..
من تمام حرف هایت را بدون سند میپذیرم
فقط
لطفا 
یادت باشد مهر صداقت را به نگاهت سنجاق کنى