من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

پرواز

به نام خدا


عموم پر کشید

یک عمر تو اسمون پرواز کرد و ایندفعه وقتى بلند شد از زمین خاکى دیگه برنگشت

عموجون...

فقط ٦ماه بود که پرواز نکردى بودى...

چه قدر دلتنگ آسمون بودى اخه!

٨سال جنگیدى عمو

٨سال محاصره آسمون و زمین

اما ماندى!

قسمت این بود که نفس هاى زیادى باقى گرماشون به رشادت تو بسته باشه

قسمت این بود که دووم بیارى و بشى خادم امام رضا

زاءراشو ببرى

نظر کرده هاشو برگردونى

قسمت این بود که بیاى اینجا تا همه ببینندت و بعد برى

تا اتیش بزنى به دلمون

.

.

.

عمو

خیلى تلخ رفتى

عمو

خیلى رشید بودى،

قربون قدت برم که تو تابوت جا نشد

عمو،هیچ وقت دم بر نیاوردى که بنالى از روزگار نامردت

نه اون وقتى که خونه ات رو اتش زدند و نه اون موقع که تنها رهات کردند

دلت رضا نشد دل کسى رو بشکونى

عمو...

فداى پسرات بشم که انقدر اقا وایستاده بودند کنار جسم سردت

اونجورى صورتشون رو بالا میگرفتن که اشکاشونو کسى نبینه

عمو...

قربون رشید١٨ساله ات،هم بازى بچگى هاى خودم برم که انقدر ذوقشو میکردى..

فدات شم عموجون که میخواستى برى خواستگارى پسرت امروز

راستى عمو،گفتم بهت؟!

وقتى پتو رو زدم کنار کبود کبود بودى عمو

سرد سرد..

اما دیروز سفید شدى عمو،خوب شد اومدم دیدمت

خوب شد اومدم عموى نازنینم رو دیدم 

عمو...

تا حالا هق هق یک مرد رو اینجور ندیده بودم

لرزیدن چونه هاى بابام رو هم!

راستى عمو گفتم بهت؟!بابام پیر شد،بابا یه شبه چند سال پیر شد

عمو جون

مادرت و خواهرات خیلى بى تابتند

عمو جون

دلمون نیومد تنهات بذاریم شب اول

اومدیم شمع روشن کردیم به امید نورانى شدن مزارت

عمو..

میشه بیاى به خوابم؟

بیا تابهت عکسى رو که شبش کرفته بودم تو اغوشت نشونت بدم

اخرین عکس عمر ٦٠ساله اتو

میدونم عمو،ناگهانى رفتى که کسى اهى ازت نشنوه

که مادر پیرت اب نشه از زجر کشیدنت

اما عمو!بى معرفتى کردى

تو که میدونستى من چه قدر دوست دارم

تو که میدونستى من تمام بعضم باید همش خفه کنم به خاطر مادرم،پدرم و عمه هام،به خاطر مادرت.تو که میدونى من باید یواشکى اشک بریزم

عمو گرماى اغوشت رو اون شب زیر کرسى حتى سردى صورت فردات هم نمیتوه از قلبم ببره

عمو فدات بشم

تو که میدونى من تند تند دلم تنگ میشه

گاهى پرواز کن بیا مهمون خوابم شو،مهمون دلم

اینجا نه باد و طوفان و نه ده تا ده تا جنگنده هاى دشمن

اینجا دل یه دختر کوچولوست که قد تمام دختر هاى نداشته ات دلتنگته



اى دل چه اندیشیده اى در عذر ان تقصیرها؟!!!

سلام خدا

بله پیامت دریافت شد

هنوز خیلى کوچیکم واسه خواسته هاى بزرگ

هنوز...

هنوز از کوره در میرم واسه چیزاى کوچیک

بله خدا

احتمالا زیادى مغرور شده بودم به ارامشم

زیادى 'من' رو ادم حسابى فرض کرده بودم

ممنون که زدى خرد و خاکشیر کردى



فقط:الان دقیقا باید چیکار کنم خدا؟

تسلیت

 سلام اقا

دلم خیلی تنگت شده دوباره

نگو تازه اونجا بودی!

ادم از عشقش،از امامش که سیر نمیشه

اقا دلمو با تک تک زایرای حرمت همراه کردم

کاشکی جای من هم اشک بریزند   

اقا انقدر صدات میکنم که به روز جوابمو بشنوم


لایق وصل تو که من نیستم

     اذن به یک لحظه نگاهم بده


این روزای اخر صفر ادم دلش بدجور میگیره


غربت امام حسن غریب کرده حال و هوای این روزا رو

 

مادرانه هاى یک دختر

یادم باشد اگر روزى مادر شدم تمامم را به پاى کودکم نریزم

یادم باشد که همه زندگى ام خلاصه نشود در فرزندانم

که وقتى هم براى خودم داشته باشم

که اهمیت بدهم به سلامتى ام،شادابى ام...

یادم باشد که فرزندانم زندگى خودشان را خواهند داشت پس من هم نباید از زندگى خودم دست بکشم



و تمام این کارها را به خاطر همان فرزندانم انجام دهم

که تا مثل من نیاندیشند که شیره زندگى مادرشان را مثل کرم مکیده اند

که احساس گناه نکنند از رها کردنش

که عذاب نکشند از این به خود اهمیت ندادن هایش

هر چند او بگوید تو بهترین فرزند دنیایى..

آسمانم

چقدر دلم تنگ است

تنگ اسمان پر ستاره...

راه شیرى سبز و صورتى آسمون کویر

یاد شب هاى سرد رصد و طلوع جانانه خورشید

یاد مربى دوست داشتنیمون که نمیدونم چرا انقدر زود پرکشید

یاد اینکه نذاشتند ادامه اش بدم

و یاد اینکه من ادامه اش میدم بالاخره

آسمان مال من است...