من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

مى شکنم زنجیر را

این حجم تنگ همان سکوت لمس خود است

خودى که سایه اش سراسر درد است و زنجیر بسته و چرک نشسته!

این تویى که پوسته ات را مى شکنى به روى خود شاید،اینبار اما ترک هایت به جان مى نشیند!

نظرات 4 + ارسال نظر
معتکف جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 20:35 http://koolebaar.blogfa.com/

سلام دعوتید به چند تصویر آرامش بخش

امیر پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 13:03 http://ngc1980.blogfa.com

اون چندتا تار موی سفید الکی نیست.
سیاهیای موتو میدی ، تجربه میگیری. بزرگتر میشی. دانا هستی ، داناتر میشی.
این خوبه. به نظر من که می ارزه

انشالله که الکى نباشه!
راستى بالاخره همشهرى اى هم استانى اى چیزى در اومدیم یا نه؟؛)

امیر پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 08:58 http://ngc1980.blogfa.com

ای بابا....
قفس بشکن چو طاوس ، یکی بر پر بر این بالا....
این حجم تنگ هم میشکنه ، این سکوتم تموم میشه. فقط کمی هزینه بره.
قیمتش چندتا تار موی سفیده و یه کمی هم چروک پوست. اما لازمه.

و به قول استاد ایین ما
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بند است و چه زنجیر که در پاست خدایا!
ایول بهش بیشتر مثنوى و دیوان شمس رو حفظه:)
البته شما هم دست کمى ندارى ها...
کاشکى اون چندتا تار موى سفید الکى پدیدار نشه!

علی... چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 11:09

آفرین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد