میخواهم رنگ تو را به تن طبیعت بزنم
آن وقت پاییزان که زرد میشوى
میدانم شکوفه هارا در دستانت پنهان کرده اى
اینگونه اما شبیه جنگل هاى سرخ آتش گرفته اى
سبز شدن را فراموش کرده اى
هم چنان که راه برگشت را
درست مانند پرندگان مهاجر
دیگر به تالاب من بر نمیگردى