من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

در آستانه امتحان

اوضاعم واقعا داغونه

فکر نکنم بیفتم اما احتمالا با  ١٢اینا پاس شم

خونده بودم هم

این چند روز هم خوب خوندم!اما مطالب انقدر زیاده که تو مغزم طبقه بندى نشده و یادم نمیمونه اصلا

خیلى حالم بده

خیلى

آغوش گرم خانواده

من راضى ام!از اینکه تو خانواده اى بزرگ شدم که وضع مالى متوسطى داشتند!از اینکه سفر خارجى در توانمون نبوده!

راضى ام چون به جاش هر روز ظهر که رفتم خونه مادرم منتظرم بوده

شب ها با پدرم دور سفره نشستم

اگه یک شب براى شب بخیر نمیبوسیدمشون خودشون میومدن ببیند نکنه اتفاقى برام افتاده!

راضى ام 

از اینکه غرق محبت بزرگ شدم!دوست نداشتم به جاى پدرم تراول میدیدم!!

خوشحالم که خانواده اى دارم که از هیچ چیزى که در توانشون بود برام کم نذاشتند!

از مادرم که همیشه مثل کوه پشتمه!

از پدرم که هیچ وقت اجازه نداد من ضعیف بار بیام،همیشه یادم داد که حقمو بگیرم،همیشه باهام دوستانه صحبت کرد و راه حل بهم میداد

اهمیتى نداره اگر باباى من دیپلمه است و پدر اکثر همکلاسى هام دکتر!

سواد و شعور و فرهنگ انسان هیچ وقت به مدرکش نبوده!من مطمءنم اگه بابا به تعطیلى دانشگاه ها نمیخورد الان حتما خیلى فرق داشت!اما شاید دیگه انقدر وقت براى من نداشت و من از تمام وجود راضى ام از شرایطم:)




پ ن ١:الان دچار این تناقض شدم که اگه من در اینده با یک اقاى دکترى ازدواج کنم  و خب مسلما هر دو هم بسیار سرمون شلوغه،تکلیف بچه ها چى میشه!!اخه من تا حدودى در این زمینه سنتى ام و فکر میکنم بچه رو مادرش باید بزرگ کنه،باید حضور والدینش رو احساس کنه!یعنى اگه مرد بودم و دکتر راستش هیچ وقت با یک خانم دکتر پر مشغله ازدواج نمیکردم!!!


پ.ن.٢:منظورم این نیست که همه خانواده هاى پولدار هم روابط سرد و بدى دارند ها!!

منِ ترسو همیشگى

دلم چادر میخواد

اما من خیلى ضعیف ام

خیلى بى اراده ام

دنیا هنوز خیلى واسه مهمه!!

دلم میخواد بدون ترس از اینکه اگه چادر بذارم ممکنه یک روز بردارمش

ممکنه خانواده ام نپذیرند

ممکنه حمایت خیلى از اطرافیانمو از دست بدم

چهارشنبه برم و چند تا روسرى بزرگ بخرم و چادرم رو از خوابگاه بیارم و چادر سر کنم برم دانشگاه

چادر سر کنم برم خونه!!

واى چقدر دوست دارم




+جوهر جان از دست من ناراحت نباش!ببخشید...اشتباه کردم

رشته است ما داریم؟!؟!

من از اون ثانیه اى که ترم دو شروع شد احترام ویژه اى براى تمام پزشکان عمومى مملکت قاءلم!!

و به شدت هم از دست کسانى که پشت سر دکتر ها و پول پرستى شون و اینا حرف میزنند عصبانى

اقا الان تمام دختراى ١٩ساله دارند عشق و حال میکنند

بعد من از بیست و دو شهریور فقط هفته اى دو روز کلاس میرفتم و دو بار هم رفتم خرید احساس میکنم خیاى از درسام عقب افتادم!

خب مسلما خودم انتخاب کردم

اما دلم میسوزه وقتى میبینم مردم چه جورى فکر میکنند

دفعه قبل که رفته بودم خونه،مامانم گفت رفته بودند دست جمعى با فامیل بیرون و همه هم بودند بعد مامانم غصه میخورده که من چرا نباید باشم،مادربزرگم(که عاشقانه میپرستمش)گفته عشق و حال اون وقتیه که کرور کرور پول در میاره!!!!!!!

اخه اولا که کى گفته من قراره کرور کرور پول در بیارم!

بعدم به خدا اونى که کرور کرور پول در میاره سه برابرش عرق ریخته!پیر هم که شده!دکترا اگه هم پولدار شدن به درد بچه هاشون میخوره نه خودشون!

من معتاد نیستم

باور کنید همه بچه هاى پزشکى رتالین میخورند!!!!!

استادمون خودش گفت ضررى نداره والا!

بخورم؟!

اناتومیه ها!

اندام وسر و گردن با هم ها!