من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

یه شبِ خسته

مکالمه من و گزارشگر 
زور زورى ساعت٨شب بعد از کلى درس خوندن و کتابخونه و جسد
چرا جوونا مشروب میخورند؟
-من چه میدونم!
یعنى چى شما قیافه ات خیلى شادابه!خب چرا انقدر خوشحالى....
-یعنى به نظرتون من مشروب خوردم؟!!!
-خب چه حسى بهشون میده که دوست دارند؟!
-خب خانم!من از کجا بدونم حتما حس خوبیه دیگه!
-نه نه!!!مگه تو این پارتى هاى شبانه که میخورید خوبه؟!!!!
من!!!:|
جسد://
کتابخونه:|||