من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

از اتش روى خود اندر دلم اتش زن

عذاب وجدان درسته خیلى تلخه اما نعمتیه!

ادم یه وقتى اشتباهى رو میکنه بعد عذاب وجدان میگیره،واقعا پشیمون میشه،هر دفعه که یادش میاد دلش از کارش ریش میشه!اون وقته که خرد میشه و توبه میکنه.حس خوبیه اون شکستنه!

اما امون از وقتى که ادم از کار اشتباهش عذاب وجدان نگیره!یعنى بگیره اما نه اونجورى عمیق.این عذاب وجدان به خاطر اینه که میدونم کارم اشتباهه اما وقتى توبه مقبول خدا میشه اون حس تنفر نسبت به گناه به وجود میاد.من اون تنفره رو میخوام!فرقى نداره گناه کوچیک هم که باشه!اصلا گناه گناهه دیگه!

چه توبه اى که وقتى به گناهى که کردى فکر کنى و تمام وجودت اتیش نگیره،بدنت نلرزه!

این یعنى اینکه خدا توبه تو نپذیرفته...

خدایا باور کن پشیمونم!

میدونم اشتباه بدى کردم،اما نمیدونم اشتباه بدترم کجا بوده که تو توبه مو قبول نمى کنى!


منم از جان خود بیزار بیزار

                  اگر باشد تو را از بنده آزار

                      

جاده اسم منو فریاد میزنه

تمام جاده هاى برفى ردپاى من رو نگه خواهند داشت

هر ادمى زاده میشود که برود،هر برهه اى که از راه میرسد،به گونه اى نو باید بروى!

و من الان

در استانه جاده اى چهار فصل که عمیقا میدانم گاهى پاییزش بد دلتنگ میشود واردیبهشت هایش بوى مادرم را نمى دهد

ایستاده ام

چمدانم را در دست گرفته ام،به امید اینکه هر وقت روى بازگشت میکنم دربرکه هاى کنار جاده،خودم را ببینم

بدون هیچ تغییرى

خودم راببینم که سایه ام بلند تر میشود.

خودى را که از تمام بوهایى که به مشامش میرسد احساس پرواز کند

اى کاش

دلتنگ چهره دودى تهران نشوم.


خدا،بیا این راهو با هم بریم،تنهام نذار!

عکس هاى بازیابى شده

داستان اینجوریه که ما سه سال پیش رفته بودیم یزد و کرمان و یک عالمه هم عکس گرفتیم اما نمیدونم چى شد که فرمت شده بودند

حالا بعد سه سال یهو به یه برنامه ریکاورى برخوردم و اینا رو ریکاورى کردم

اما با هیچ برنامه اى باز نمیشن،نمیدونید چرا؟

یعنى اصلا نمیشه دیگه بهشون دسترسى پیدا کرد؟


پى نوشت:لطفا واسه پست قبلى رمز نخواهید!

دوستان رمز نخواهید لطفا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرخ سانتریفیوژ یا چرخ اقتصاد؟!!!

نمیدونم چرا نگاه خوبى نسبت به موافقت نامه ژنو ندارم!

هرچند خودم هم از یک خانواده متوسطم و سختى اقتصادى رو کاملا درک کردم اما یه جورایى احساس ذلت میکنم

مخصوصا وقتى ظریف میگه هیشکى نمى تونه با زبان تهدید و زور با ایرانى صحبت کنه

حس حماقت بهم دست میده!زبان زور لازم نیست وقتى ما از ارمان هامون دست کشیدیم!

نمى دونم!

بابام میگه انرژى هسته اى میخوایم چیکار وقتى نون شب مردم تو زمین و هواست!

احساس میکنم نون شب مردم هم اینجورى نمى رسه...

نمیدونم!

شاید اشتباه از منه!