سلام به همگى
خوبید انشالله؟!
از احوال ما هم اگر بپرسید،درس ها بسیار سخت میباشد...و ما اصلا چنین انتظارى نداشتیم از همین اول ترم!
اما نمیدونم چرا یکمى عصبى شدم این روزا!زود جوش میارم.مخصوصا که میبینم هروز چهر هاى جدیدى میان سر کلاس و کم کم معلوم میشه که پول و پارتى و...
خدا خودش عاقبتومونو به خیر کنه!!
محیط دانشگاه رو دوست دارم،ادم احساس امنیت میکنه.ترسم از تهران هم یکى ریخته.با یه چندتایى از بچه ها ى شهرستانى هم یه کمى جور شدم اما واقعا تهرانى ها اکثرا سخت میشه تحملشون کرد.مخصوصا که اکثرا پدراشون استادن و خیلى هم پولدار.دوستشون ندارم:(
راستى بچه هاى کلاس با هم دست جمعى گاهى میرن بیرون،به نظرتون برم منم؟!عیب نداره پسرا هم هستند؟!
این حجم تنگ همان سکوت لمس خود است
خودى که سایه اش سراسر درد است و زنجیر بسته و چرک نشسته!
این تویى که پوسته ات را مى شکنى به روى خود شاید،اینبار اما ترک هایت به جان مى نشیند!
سلام به همگى
دلم تنگ شده بود واسه اینجا:)خیلى کم نت دارم
درس ها ماشالله از همین الان زیاده!
اوضاع هم ارومتر شده و مامانم هم فکر کنم بهتره.
اما نگرانم...
اینجا فقط به یه نماز میرسم!
نمیدونم چرا!خوابگاه یه جوراییه!جا که کمه!محیطش هم دوست داشتنى نیست.باید یکسرى برنامه داشته باشم واسه یه حس و حال خوب...
راستى از امروز بنابر دلایلى بیشتر پست ها رمز دار میشن،اگرچه خودم دوست نداشتم اما...
فعلا دوستان
تا درودى دیگر بدرود
پى نوشت:اقا منظور من از یک نماز،یعنى یک نماز خالى.یه نماز هول هولکى یه جورایى