چه کسى تنهایى را در سه هجا بخش کرده؟!
.
.
.
بگویید بیاید تا من به قدر هزار هجایش برایش اشک بریزم!
حذف شد/سوءتفاهمى پیش اومده بود!
خدایا!
به همین قطره هاى بارون نیمه شب قسمت میدم هر چى رو خواستى ازم بگیر اما خودتو،عشقتو و اعتمادمو به خودت نگیر ازم...
خدایا!
هر چى رو خواستى ازم بگیرى قبلش پذیرششو بهم بده!
قبل از مشکلاتم بزرگم کن.
خدایا،بارون که میاد بیشتر از همیشه دوستت دارم!
یادمه پارسال تقریبا دى ماه،ترازام افت کرد و هر چى میخوندم به نظرم فایده نداشت.از طرفى همه اطرافیان هم همیشه توقعاتشون خیلى از من بالا بود و میگفتند گندم باید حتما پزشکى تهران قبول شه و این حرف ها.طبیعى بود که منم کمى استرس بگیرم.بالاخره یک شب رفتم وضو گرفتم و دو رکعت نماز خوندم،بعدش همینجورى قران رو باز کردم تا یک صفحه ازش بخونم.اومد:
<و لا تقولن لشى ء انى فاعل ذلک غدا الا ان یشاءالله و اذکر ربک اذا نسیت و قل عسى ان یهدین ربى لاقرب من هذا رشدا>
یادم افتاد که خیلى غره شدم به خودم
من کى هستم که باید تهران قبول شم؟!!
چرا انقدر باید و باید کردن تو زندگى ام وجود دارد؟!
مگه من جز یک بنده ى کوچیکم؟مگه از فرداى خودم خبر دارم؟دیگه همه چى رو سپردم به خدا.دیگه یادم نمیاد هیج وقت کارى بوده باشه که قصد انجامش رو داشته باشم اما نگفته باشم انشالله از ته قلبم.
اینا رو واسه این گفتم که یادمون باشه،انقدر جاى خدا تدبیر نکنیم.ما همون بندگى مخلصانه خودمون رو هم اگه بتونیم انجام بدیم خیلیه!تدبیر و نتیجه رو بسپریم به خدا!
پى نوشت:میخواستم بیشتر بنویسم اما تو خود شرح مفصل بخوان از این مجمل