من چادرى نیستم
دوست دارم باشم!
حداقل شماها که شرایط منو میدونید!واستون تعریف کردم که!
به من میگن به ظاهرت نمیخوره مذهبى باشى.چون مانتو رنگى میپوشم شاید،چون چادر ندارم
تقصیر منه
اما کاشکى یه کم شرایط منو میدونستند و بعد قضاوت میکردند
بعد وقتى میدیدند من نماز میخونم اونقدر تعجب میکردند!
من لباسام تنگ نیست!کوتاه هم نیست!
فقط سیاه نیست
فقط چادر ندارم
کاشکى داشتم!
دلم شکست...
سلام به همگى
خوبید انشالله؟!
از احوال ما هم اگر بپرسید،درس ها بسیار سخت میباشد...و ما اصلا چنین انتظارى نداشتیم از همین اول ترم!
اما نمیدونم چرا یکمى عصبى شدم این روزا!زود جوش میارم.مخصوصا که میبینم هروز چهر هاى جدیدى میان سر کلاس و کم کم معلوم میشه که پول و پارتى و...
خدا خودش عاقبتومونو به خیر کنه!!
محیط دانشگاه رو دوست دارم،ادم احساس امنیت میکنه.ترسم از تهران هم یکى ریخته.با یه چندتایى از بچه ها ى شهرستانى هم یه کمى جور شدم اما واقعا تهرانى ها اکثرا سخت میشه تحملشون کرد.مخصوصا که اکثرا پدراشون استادن و خیلى هم پولدار.دوستشون ندارم:(
راستى بچه هاى کلاس با هم دست جمعى گاهى میرن بیرون،به نظرتون برم منم؟!عیب نداره پسرا هم هستند؟!