من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

من پلنگى تنها و پر از حسرت ماه....!

روزمره هاى یک دانشجوى پزشکى.اینجا خود خودمم،حتى اگر نامم گندم نباشد!

خوشبختى

من آدم خوشبختى ام!

دیشب که رسیدم تهران واقعا نمیتونستم نفس بکشم.تو اتوبوس از ته دلم از خدا بارون خواستم.

ته ته دلم.

صبح بلند شدم گفتم لیریک اهنگ رادیو اکتیو رو بذارم اینجا که خیلى مناسبه این هواى کثیفه.

دیدم بوى بارون میاد!

حالا شما بگید هواشناسى قبل از دعاى من پیش بینى کرده بودند!

من میگم خدا منو دوست داشته!

شما بذارید به حساب خودخواهى!

و یه خبر خیلى خوب رسیده بهم!

امام رضا طلبیدم.یه مسافرت یه روزه مشهد!با خاله ام!

خیلى یهویى!

خدایا ممنونم!دیدى من دلم مکه میخواد گفتى فعلا برم پیش مهربونم،امام رضا!

دعا کنید مشکلى پیش نیاد!

من خیلى خوشبختم خدا!

مگه ادم از این زندگى چى میخواد؟!

مهمونى من و خدا

بوى گندم میاید.

تو بیا!من نان هم میپزم!تازه تازه!

بیا فقط!من قول میدهم هیج کس جز من و تو بر سر سفره نشیند امشب!

بیا بشین همین جا.کنار من!

بیا تا واست بگم چقدر دلتنگتم خدا!

که بگم بوى گندم منو یاد روزاى قشنگ با تو بودن میندازه!

بیا!میخوام واست تعریف کنم که چقدر سخت پیدات کردم!

که تو همین جا بودى!پشت در!اما من چند تا قفل محکم زده بودم به در این خونه!

بیا تا بگم چه حس خوبیه که فقط خودت اینجایى و خودم!

خداجون دلم تنگت بود!چه خوب کردى اومدى!

میدونى خدا!خیلى میترسم.

از اینکه یه روز بین مهموناى این سفره جاى تو نباشه!

که یادم بره دعوتت کنم!که اگه صداتو پشت در شنیدم در رو قفل کنم و مهمونا رو بکنم تو پستو!

که بعد با خودم بگم عیب نداره فردا شب هم شب خداست و نان خدا هم سر سفره!فردا دعوتش خواهم کرد!

میترسم!نکنه تو که رفتى،من زودى سفره رو جمع کنم که کسى نفهمه مهمونم خدا بوده امشب؟!

نکنه از گندم خودت واست نون نپزم!نکنه بعدا منت بذارم بابت همین تکه نان!

خداجونم!بیا بشین!بیا به لقمه واسم بگیر!بذار یه بار هم طعم نون بى منت رو بچشیم!

خداجونم!

تو هم یه لقمه بخور!هر چى هست مال خودته!ببخش اگه یکم تلخ شده!اشپزش هنوز کاربلد نیست!اما بوى گندم میده هنوز مگه نه؟

تو رو هم یاد اون روزاى قشنگ میندازه؟

من و تو!دو تایى!

تو موهامو میبافتى خدا!منم میخندیدم،از ته دل!

خداجونم!چند وقته میترسم از ته دلم بخندم!

اخه اون وقتا ته دلم فیروزه اى بود!اما الان سیاهه!

میترسم اگه از ته دل بخندم،خنده ام بیفته تو چاهش.

بعدشم دیگه بالا نیاد!

بعد اون وقت باید انقدر گریه کنم تا چاه سیاه دلم بازم فیروزه اى شه!

تا بازم این تکه نون بوى گندم بده!

چقدر حرف زدم خدا!

خوابت برد؟

عیب نداره!کاشکى خواب منو ببینى!میون گندمزار!

حال گیرى!

امروز براى ده دقیقه ذوق مرگ شدم!

مسج اومد که مدینه اولى هاى اولویت تا  ٣٠٠،ده دى پرواز دارند و منم تا جایى که یادم بود اولویت ٣٠٠بودیم!

یعنى واقعا داشتم میمردم از خوشحالى اما بعد کاشف به عمل اومد که ما اولویت ٤٠٠ایم و پدر اشتباه کرده!

یعنى حال گیرى شد اساسى!

دعا کنید وقتى در بیاد که بتونم برم!

خدا میدونه چقدر دلم میخواد!

ادم هاى دوست داشتنى من!٣

دوستم!

که راهنمایى که بودیم ترجیح میدادم نبینمش!

ولى دبیرستان کم کم اینقدر خوب شدیم که الان از خواهرم عزیزتره برام!

که ناراحتى اش واقعا عذابم میده!

که سال اخر خیلى وقتا بیشتر نگران اون بودم تا خودم

که کتاب هاى تستمون خیلى اش اشتراکى بود و سوال هاى خوب رو واسه هم علامت میزدیم!و جملات انگیزه بخش مینوشتیم تو حاشیه اش واسه هم!

که عید که من نرسیدم کتاب شیمى شو بگیرم و تست بزنم بهترین سوالاشو تو ٥تا ورق اچار واسم خلاصه کرد!

که از بالا رفتن تراز ازموناش بیشتر از خودم خوشحال میشدم!

که جمعه هایى که با هم از ازمون برمیگشتیم همش بین جمعیت دنبال نفر اول شهر بودیم!

که خیلى با ایمانه و هروقت یه مشکلى دارم یه ایه اى از قران یا حدیث یا به بیت شعر داره که حالمو خوب کنه!

که وقتى با هم یه جا قبول نشدیم دوتامون زدیم زیر گریه!

که اگه دو دقیقه دیرتر جواب مسجشو بدم میگه گندمی منو دوس دارى؟!

i miss you but i haven't met you yet!

یکی باید باشد که حال ادم را خوب کند.

که موعد امدنش که ه شود دلت بلرزد وثانیه ها هم هی کش بیایند!

که صدای پایش با همه دنیا فرق کند.

که شانه هایش تاب اشک هایت را داشته باشند

که وقتى نیست دلت هوایى شود براى عطر دستانش!

که دیر که میکند زمین و زمان به هم دراویزند

که تمام ناگفته هایت را از عمق چشمانت بخواند

که حرم نفس هایش تب و تاب زندگى ات شود 

که بوى گندم را به یادت اورد طلایى مواجش!

که زبرى گونه هایش صیقل دهد افکار دخترانه ات را!

که تاب دیدن نیاورى ازردگى اش را!

که دلت بهانه اش را بگیرد هرشب و بعد تو برایش از اینده هاى قشنگ قصه بگویى

یکى باید باشد که لیاقت این همه سال دلتنگى را داشته باشد!

یکى که بیاید و اهلى کند دل سرکش صحرایى ات را!