-
یا من لا یقلب القلوب الا هو
شنبه 28 تیر 1393 07:44
نه! بعدش نمیخوام بگم،خلصنا من النار یا رب! میخوام بگم: من که جز همین قلب دارایى ندارم،نمیدونم چرا انقدر سیاه شده اما!نمیدونم چى کار کردم که یک روز عصبانى شدى و انداختیش بین آشغالا بیا و بزرگى کن من شرمم میشه از این روز و شب ها!بیا یک دستى به سر و روى این قلب ما هم بکش باور کن هر کارى هم کردم عمدى نبوده نمیخواستم تو رو...
-
چند روز تا رهایى؟!!!!
جمعه 27 تیر 1393 10:29
چهارتا امتحان دیگه مونده هنوز! اما سختاشو دادیم معدلم اصلا اونجورى که میخوام نمیشه،البته هنوز نمره ها رو که ندادن.اما با تخمین هاى اینجانب احتمالا هفده و نیم شه! انشالله ترم بعد جبران میکنم!
-
من درد تو را ز دست آسان ندهم
پنجشنبه 26 تیر 1393 20:54
این شعر روى قبر پدربزرگمه!دیشب براى اولین بار بهش توجه کردم...من چقدر عاشق این شعرم! بگذریم... اومدم اینجا یک حرفى رو بزنم خیلى یهویى امروز تصمیم گرفتم ماه عسل ببینم اما از اون جایى که به نظر من هیچ چیز یهویى در جهان وجود نداره این حرکت من هم امروز یک حکمتى داشت! و اونم این که انگار دلم لرزید یک تصمیم گرفتم! خدا من تا...
-
کدوم تابستون؟؟!!!!!
دوشنبه 23 تیر 1393 18:16
دیگه مغزم جواب نمیده!!! خدایا! کى تموم میشه؟؟؟؟؟؟این امتحاناى لعنتى
-
مرا هزار امید است و هر هزارم تو
چهارشنبه 18 تیر 1393 01:55
همیشه که نباید گلایه کرد! مامان عزیزم اومده و کلى هوامو داره،واسم سحرى درست میکنه،افطارى میچینه،نازمو میکشه:)))قربونش برم تازه مامان بزرگم هم داره از مسافرت بالاخره برمى گرده و من فراتر از تصور دلم تنگشه!بعد٨ماه!!! عیبى نداره با لاک نماز میخونى،فقط روزهایى که روزه میگیرى نماز میخونى!همین هم کلى خووبه!یعنى من اصلا...
-
باور نکن
دوشنبه 16 تیر 1393 00:06
چند روزى بیشتر نمیشه!نه؟! که وقتى دست ندادم باهات به شوخى چند بار زدى تو صورتم که من مثل باباتم!این چه کاریه!!!! تو بغل من بزرگ شدى بچه جان! و من باز هم به ناچار با کمى غیض و کمى خنده رد کردم! امشب اما خدا را سپاس! من هیچ اطمینانى به پاکى چشمان کسى که در جمع خانوادگى فیلم هاى نامناسب ماهواره اى رو با ولع میبینه ندارم!...
-
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
یکشنبه 15 تیر 1393 19:47
تو هر راهى میریم! پنجاه پنجاه! احتمال سود که هست! اما امان! وقتى حرف خدا میشه حرف راه خدا میشه حبیب خدا میشه یقین طلب میکنیم! یک قدم بدون یقین جلو نمیریم! خدایا خودت دستمون رو بگیر! بشکن این غرور بیجا رو! پى نوشت١:چند وقتیه زیاد وسایلم رو گم میکنم!همش هم حواسم رو جمع میکنم ها!اما بازم گم میشن!امروز به دلم افتاد که...
-
واقعا چرا...
شنبه 14 تیر 1393 21:49
نمیدونم چى شد! من یک عالمه درس خونده بودم!نت برداشته بودم! همه چى رو خوب خوب یاد گرفته بودم! اما نمیدونم چى شد! سر امتحان بیوشیمى همه چى از ذهنم رفت کامل! اومدم خوابیدم وقتى بلند شدم همه چى یادم بود!!! احتمالا امتحانمو میفتم! خیلى حالم بده! اگه نخونده بودم یه چیزى اما.... دیگه نمیذارم روزهاى ترم یک تکرار شه..
-
چله
جمعه 13 تیر 1393 03:34
یادم میاد قدیما از این چله ها داشتم تو زندگیم یک فلاش بک بزنم بد نیست با نماز اول وقت شروع میکنم بسم الله
-
بیوشیمى نحس
چهارشنبه 11 تیر 1393 20:06
خدا نگذره ازشون کل این بیو شیمى رو که تو یک ترم میدن بعدم تشریحى اونم واسه بچه هاى پزشکى! ماه رمضون! واقعا کار درستى نیست! نمیگذرم دیگه خلاصه
-
مهمانى نو
شنبه 7 تیر 1393 04:28
بله امسال ماه مضان با همیشه فرق داره! خوابگاه و دانشجویى و امتحان تا عید فطر!اینم خودش امتحانیه! فرصت عالى ایه!باید یه کم این جو خوابگاه رو دستکارى کنم! و چه بهانه اى بهتر از این..،؟! خدایا مددى..
-
سنتورى
چهارشنبه 4 تیر 1393 11:34
تموم شد تمرین اولین اهنگ سنتورم رو میگم بعد از چند سال بالاخره شد که بشه شروع کردم گرچه سخته کلاسش دوره خوابگاه هم تمرین خیلى سخته اما آرامش میده بهم تمرکز هم و حافظه رو هم میگویند که زیاد میکنه در کل راضى ام انشالله خدا راضى باشه! پى نوشت:خدا مقادیرى تمرکز حواس و عدم توجه به چرند و پرند اطرافیان و تعادل هورمونى...
-
90+4
یکشنبه 1 تیر 1393 09:45
90دقیقه پر استرس نه!٩٤دقیفه تو اتاق تلویزیون شلوغ گرم جیغ داد! و تیمى که عالى بازى کرد! و براى اولین بار احساس کردم فوتبالمون رو دوست دارم! آفرین به همت و غیرتشون! حقیقى ترکوند!و قوچان نژاد هم! ولى حقمون نبود! میتونستیم حتى ببریم ازشون!!
-
جشنى که دعوت نبودم
یکشنبه 25 خرداد 1393 16:16
بعد از حال گیرى اساسى عید نیمه شعبان!که انگار قضا و قدر دست به دست هم دادند که من نتونم برم جمکران(به عبارت ساده نطلبیدند و اینه که باعث میشه فکر کنم چیکار کردم که لایق نبودم:((،امروز که فهمیدم کلاس تفسیرى که منتظرش بودم شروع میشه حالم جا اومد! فقط به دعاى سبز شما نیازمندم بس که مشغله هام زیاده!! پى نوشت:دیروز داشتم...
-
یک روز بد
دوشنبه 19 خرداد 1393 15:39
کل جزوه هاى امتحان اى تى عملى مو جا گذاشتم دانشگاه و رفتم خونه! نتونستم بلیط برگشت پیدا کنم که برگردم و بخونم! صبح اومدم سر کلاس زبان یک ساعت و نیم،استراحت بین کلاس رفتم که با استاد اى تى صحبت کنم اگه میشه با گروه بعدى بدم امتحانو !که خیلى زشت باهام برخورد کرد و گفت نه! بعد که برگشتم برم سر کلاس استاد حاضر غایب کرده و...
-
یک جمع خانوادگى
پنجشنبه 8 خرداد 1393 23:26
عصر ساعت شش: تلفن دختر خاله:اخ گندم خدا عمرت بده!!این آهنگ پیشوازتو عوض کردى!(اهنگ پیشوازم صلوات بود!از مبعث پیش تا امسال! نمیدونید هر دفعه که زنگ میزدند چقدر غر میزدند!) شب،بى بى سى:یک پاکستانى مسلمان دخترشو چون با مرد مورد علاقه اش ازدواج کرده،همراه با فامیل،انقدر سنگ زدن تا دختر بیچاره مرده! شوهر خاله ام:همه مسلمون...
-
بوى عشق
سهشنبه 6 خرداد 1393 23:54
خب عاشق شدن مگه گناهه؟ دست خود آدم که نیست!وقتى میبینیش دلت میریزه! اصلا رویات میشه روزاى با هم بودن! نفس کشیدنش! اره خب سختى داره!همینه که مرددم میکنه! من عادت ندارم!با این عشق بزرگ نشدم!نمیدونم جا میزنم یا نه! نمیدونم چقدر قدم هام محمکه! همه میگن بذار برى مکه بعد! اما عاشق طاقت نداره! اصلا شاید من هیچ وقت نتونستم...
-
میگذرد اما چگونه...
دوشنبه 5 خرداد 1393 01:54
جاتون خالى مشهد خیلى خوب بود واسه همتون هم دعا کردم میدونم کم تر میام یه کم مشغله ام زیاد شده چند تا مورد هست یکى اینکه از وقتى اومدم دانشگاه و جو خوابگاه احساس میکنم اعتقادات و مطالعات مذهبى ام کم شده،براى همین میخوام یه تحولى به روند زندگى ام بدم شروع کنم کتاب هاى شهید مطهرى و یه دوره تفسیر خوب بعد هم هنوز با...
-
تفسیر قرآن
یکشنبه 4 خرداد 1393 23:05
ببخشید که نیستم الانم اومدم یه خواهشى بکنم: کسى تفسیر خوب و نه خیلى مفصل مثل المیزان سراغ داره؟
-
من دلم میگیرد
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 11:52
چمدانم در دست ره به سوى ناکجاهاى بلند سایه هاى بى حضور ناله هاى دوردست من به تاریکى خویشم روشن و نگران پر یک شاپرکم من به نمناکى دیوار دلم معتادم و به باران حضور غنچه هاى پر سرور و پر از خواهش خاک خیس باران خورده ام خسته از اغوش تنهایى شهر نگران پیچک همسایه بر لب سقف بلند میله هاى پر شکوه میله هاى دردمند بى حضور تاک...
-
راحت نیست
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 22:25
خسته شدم! چرا جوش زدى؟! چرا چاق شدى؟ چرا انقدر ورزش میکنى!هیچى هم که نمیخورى چرا چاق میشى!!!! چرا موهات میریزه! چرا موهاى صورتت زیاده! چرا افسردگى داره!چرا ناراحتى ترو خدا بسه... من همه اینا رو میدونم منPCOدارم و کارى هم نمیتونم بکنم!مسلما الکى نیست که انقدر دکتر میرم! ولى تروخدا ازم نپرسید!به روم نیارید!خسته شدم من...
-
بودنم تکرار مى شود
سهشنبه 16 اردیبهشت 1393 21:19
خوشحالم که زاده اردیبهشتم که قشنگ ترین روزهاى سال رو خدا انتخاب کرده براى اومدنم که مادر و پدرم منتظرم بودند که قراره اخر هفته برم پیششون و یه کمى دیرتر تولدمو جشن بگیرم! ممنون خدا ----- خیلى خسته تر از این بودم که واسه تولدم متنى بنویسم:))
-
تو مرا خوانده اى
جمعه 12 اردیبهشت 1393 22:29
من باور میکنم که مرا خواسته اى!به شماتت شاید و چه فرقى دارد هستى من به تمناى نگاهت بند است ---------------------------------- گفتند اسمم قرعه کشى مشهد در اومده!و من اصلا نرسیده بودم اسم بنویسم!نمیدونم کى نوشته اسممو!ولى خیلى خوشحال شدم!خیلى... ممنونتم خدا خیلى دوستت دارم ساده ى ساده امام رضا!منتظرتم
-
روزهایى که گذشت
جمعه 12 اردیبهشت 1393 22:24
خب این چند روز هم گذشت دو بار رفتم نمایشگاه بازم چندتا کتاب رو یادم رفت:((ولى خداییش خیلى سنگین بودن این کتابا!اونم با مترو... حسابى هم کدبانو گرى و اشپزى کردم من!!! خب خلاصه تر از این نمیشد! کلا دستم به دنیاى مجازى نمیرود انگار! دلم براى قلمم تنگ شده
-
به گرفتار رهایى نتوان گفت آزاد
یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 13:24
ساده ترین جاده نرفتن است و چه ساده نشسته ایم به تکاپو انگار خدایا از مرداب آرامش رهایى ام بخش که مومن را بى دردى بزرگ ترین درد است
-
اردیبهشت شده؟!
دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 23:49
دلم واسه ١٨سالگیم تنگ میشه...
-
سردرگم
یکشنبه 31 فروردین 1393 20:38
اشتباه کرده ام در انتخاب دانشگاه اشتباه کردم بد شانسى هاى من تمومى نداره اى کااااش
-
نازنین دوستت دارم
یکشنبه 31 فروردین 1393 00:59
دلتنگم هیچ اغوشى هیچگاه گرماى وجود تو را نخواهد داشت مهر سرشار...تویى تو که تمام مشکلاتم را نگاهت در دریاى خودش حل میکرد و من فقط آرام نظاره گر طلوع سرشارت بودم بیش از هر زمان مشتاق نوازشت هستم مادرم تمام روزها روز عشق توست چرا که اصلا گوهر تو همان عشق است و بس دوستت دارم هستى ام را مدیون توام نازنین اى کاش ذره اى...
-
فیزیو را چگونه بخوانیم؟!!
شنبه 30 فروردین 1393 12:33
مسءله اینه که استاد فیزیولوژى ما یک خانم به غایت باسواده که خیلى هم خوب درس میده!اما یک سوالاتى در ذهن ما ایجاد میکنه که تو هیچ کتابى نیست!!و من اصلا نمیدونم چیکار کنم!!
-
واى بر ما اگر کامى نگیریم از بهار
پنجشنبه 28 فروردین 1393 09:43
در جهت حال گیرى حال بدى که دیروز داشتم و رفع دل تنگى شدید!صبح زود رفتم پیاده روى و نون تازه و پنیر و طالبى هم خریدم و در فضاى ازاد نوش جان کردم!جاتون خالى... چند تا خانم اومده بودن پارک بهم گفتم وااى چقدر خوبه تو تنهایى انقدر با خودت حال میکنى:)))